دختر نوجوان در چنگ ما گرفتار شده بود و راه گریزی نداشت. او اشک می ریخت و التماس می کرد رهایش کنیم.
اما من و دوستم برای رسیدن به نیت های پلید خود به مرحله ای از پستی و رذالت رسیده بودیم که از انجام گناه و معصیت ابایی نداشتیم.
جوان ۲۲ ساله در مرکز مشاوره پلیس تایباد گفت: دختر ۱۶ ساله مثل ابر بهاری اشک می ریخت دوستم به سراغش رفت و با تهدید و توسل به زور قصد داشت کشان کشان او را به داخل اتاق انتقال دهد. دلم برای افسانه سوخت.
من افسانه را از چنگ او نجات دادم و همراه این دختر از خانه باغ فرار کردیم. اما دوستم همچنان در تعقیب ما بود و با تهدید چاقو برایم خط و نشان می کشید.
چون راه گریزی به نظرم نمی رسید و از طرفی نمی خواستم مشکلی برای او به وجود بیاید با دیدن خودروی گشتی پلیس کمک خواستم و ماموران انتظامی دوستم را دستگیر کردند. الان وجدانم راحت است و فقط طلب استغفار می کنم.
همشهری
ایران حادثه...
ما را در سایت ایران حادثه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : کامران خنجی iranhadese بازدید : 134 تاريخ : چهارشنبه 27 مرداد 1395 ساعت: 18:39